تولد فراموشی
تپش ثانیه ادامه دارد من بی هیاهو نگاهم به دنبال عقربه ی ساعتی است که چند دقیقه ایست بی حرکت ایستاده همچون نگاه من که در روز وداع بر رد پایت خشک و بی حرکت زل زده بود... همچون مرده ای که بی حرکت در تابوت گرفتار است و بر روزگار طعنه ی زودگذر بودن می زند چند روزی است که یک سال دیگر هم گذشته همزمان روز اول سال جدید من روزی است که تو به یاد نداری ولی آن روزیست که من در نگاه تو گرفتار مرگی خاموش شدم تولد 5 سالگیش را تبریک گفتم. تو حس می کنی الان هم دیگر می دانی کم کم حس می کنی بودن در کنار کسی و فراموشی چه احساسی دارد تولد فراموشی ات را تبریک می گویم دیر یا زود تو در کنارش فراموش خواهی شد چون صدای موج که برای مردم کنار ساحل فراموش شده....